جدول جو
جدول جو

معنی حسن یوسی - جستجوی لغت در جدول جو

حسن یوسی(حَ سَ نِ)
ابن مسعود، ملقب به نورالدین مغربی و مکنی به ابوالوفاء منسوب به یوس قبیله ای از بربر. به مکه شد و بازگشت و در 111 هجری قمری درگذشت. او راست: تذکره الغافل و دیوان شعر و سیزده کتاب دیگر که در هدیه العارفین ج 1 ص 296 یاد شده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حسن یوسف
تصویر حسن یوسف
(پسرانه)
حسن (خوبی) + یوسف (عبری) گیاهی همیشه سبز از خانواده نعناع که برگهای آن به رنگهای مخلوط قرمز سفید سبز زرد و قهوه ای است
فرهنگ نامهای ایرانی
(حَ سَ نِ رَسْ سی)
مکنی به ابوهاشم. نهمین تن از ائمۀ رسی در سعدا از 426 تا 430 هجری قمری فرمانروایی کرد
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
قائنی از شاگردان میرزا محمدحسن شیرازی در سامراء. او راست: اخبارالقائم. (ذریعه ج 1 ص 345)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
ابن عبدالله اخسقه ای رومی. متخلص به جوری (1220- 1292 هجری قمری). دیوان شعر ترکی دارد. (رجال حبیب السیر ص 60) (هدیهالعارفین ج 1 ص 302) (از سعدی تا جامی ص 250) (تاریخ عصر حافظ 247) (تاریخ مغول اقبال)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شیخ حسن یزدی، مردی عالم و دانشمند بود. به عراق مهاجرت کرد و از محضر علما استفاده نمود و چون مردی انقلابی بود در قیام مشروطیت شرکت کرد. چندین دوره نیز در مجلس شورای ملی عضویت یافت و در سال 1351 هجری قمری (1311 ه. ش.) وفات یافت
ابن مرتضی بن احمد بن حسین زواره یی یزدی حایری. درگذشتۀ 1315 هجری قمری او راست: چند ارجوزه (منظومه به بحر رجز) و جز آن. (ذریعه ج 1 ص 463 و ج 2 ص 272)
شاعر و نامش حسنعلی بود. وی برادر عطار یزدی است. به مصر و حجاز و هندسفر کرد و در نود سالگی درگذشت. (ذریعه ج 9 ص 246)
(شیخ محمد...) او راست: حاشیه بر قوانین. (ذریعه ج 6 ص 176)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ یَ مَ)
ابن علی بن عمران مکنی به ابوالقاسم و ملقب به حمیدی فقیه (611-677 هجری قمری). او راست: ’ذیل طبقات ابن سمره’. (هدیه العارفین ج 1 ص 282)
ابن اسحاق مکنی به ابومحمد و ابن ابی عباد نحوی. درگذشتۀ 470 هجری قمری او راست: ’المختصر’ در نحو. (هدیه العارفین ج 1 ص 274)
ابن عبدالله یمینی شیعی اسماعیلی. او راست: ’فواتح الانعام’ که در 1265 هجری قمری نگاشته. (هدیه العارفین ج 1 ص 302)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ مَ)
ابن عضدالدوله و برادر متوکل علی الله ملک اندلس بن یوسف بن هود جذامی شاعر صوفی مکنی به ابوعلی بود، و با یهود ارتباط میگرفت و به ایشان علم می آموخت. در مرسیه در 633 هجری قمری / 1236 میلادی متولد و در دمشق 697 هجری قمری / 1298 میلادی درگذشت. (زرکلی چ 1 ص 230)
ابن علی بن محمد طائی فقیه اهل مرسیه مکنی به ابوبکر مالکی (412-498 هجری قمری). او راست: ’المقنع’ در شرح لمع. (هدیه العارفین ج 1 ص 278)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ نَ سَ وی)
ابن سفیان بن عامر شیبانی مکنی به ابوالعباس. محدث خراسان (213-303 هجری قمری). بود. او راست: ’الاربعین فی الحدیث’ و ’المسند فی الحدیث’. (هدیه العارفین ج 1 ص 269) (تذکره الحفاظ ج 2 ص 245) (تاریخ الخلفای سیوطی 256) (اعلام زرکلی چ 1 227)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن عبدالله دیاربکری آمدی رومی. درگذشتۀ 1100 هجری قمری دیوان ترکی دارد. (هدیهالعارفین ج 1 ص 294)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَ)
صنعانی بن عبدالاعلی. محدث است. در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ سُ)
ابن احمد اخباری کربلایی. کتابخانه ای در کربلا داشت و در 1354 هجری قمری درگذشت
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ سُ)
کنایه از زیبایی فوق العاده، حاشیش. داود ضریر انطاکی گوید: قسمی خیری است، در تداول باغبانان امروز بوستان افروز یعنی قسمی از تاج خروس است که گل ندارد و برگ او بی نهایت زیبا و منقش و رنگارنگ است و آن بر دو نوع باشد
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ سُ)
زیبایی که همچون زیبایی یوسف فوق العاده باشد
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ سا)
نوعی تفنگ قدیمی ساخت ایران
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ)
خوش خلقی:
بیاموز از عاقلان حسن خوی.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حسن یوسف
تصویر حسن یوسف
هاسیس از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی تفنگ سرپر قدیمیوجه تسمیه ی این نام مأخوذ از اسامی دو
فرهنگ گویش مازندرانی